دانلود نرم افزار,اخرین نرم افزار ,نرم افزار جدید ,دانلود کرک

دانلود نرم افزار,اخرین نرم افزار ,نرم افزار جدید ,دانلود کرک

دانلود نرم افزار,اخرین نرم افزار ,نرم افزار جدید ,دانلود کرک

دانلود نرم افزار,اخرین نرم افزار ,نرم افزار جدید ,دانلود کرک

دور باطل «مهندسی فرهنگی برمبنای ابزار و فناوری»


دور باطل «مهندسی فرهنگی برمبنای ابزار و فناوری»

دور باطل «مهندسی فرهنگی» (متن کامل) (از انسان شناسی و فرهنگ)

ناصر فکوهی

1_0.jpg

در این یادداشت مایلم نقطه حرکت را سبک زندگی روزمره نخبگان بگیرم، نه سبک زندگی مردم عادی که از منطقی کاملاً متفاوت تبعیت می‌کند. با این پیش‌فرض اولیه، باید گفت که اگر منظور از «مهندس‌پروری»، ابزاراندیشی و ابزارگراشدن اندیشه است، من با اینکه چنین فرایندی اتفاق می افتد، موافقم و فکر می‌کنم که ما با چنین آسیبی در جوامع کنونی، چه توسعه‌یافته و چه در حال توسعه، روبه‌رو هستیم. البته این را لزوماً حاصل سبک زندگی نمی‌دانم؛ بلکه بیش‌تر حاصل دو انقلاب پی‌درپی یعنی انقلاب صنعتی و انقلاب اطلاعاتی می‌دانم که در فاصله‌ای تقریباً صدوپنجاه‌ ساله، زندگی انسان‌ها را به‌کلی زیرورو کرده‌اند. طبعاً اساس این زیرورو کردن، نوآوری‌های فناورانه بوده است که انسان‌ها اغلب توانایی کنترل آن‌ها و از آن بدتر  توانایی درک  تحول آن‌ها را ندارند. ما در حقیقت نمی‌توانیم فناوری و منطق آن را بفهمیم، ولو آن‌که خودمان آن را ابداع کرده باشیم. همانگونه که هایدگر می گوید: فناوری منطق خاص خودش را دارد یا به زبان او «فناوری فکر نمی کند». انسان ها هستند که بایست می توانسته اند این خلاء اندیشه در فناوری را پیش بینی کنند و درباره آن چاره ای بیاندیشند و اغلب چنین نکرده اند.

دلیل اصلی ناتوانی انسان‌ها در مدیریت کنونی جهان نیز همین ناتوانی است. فناوری، ابزار را جانشین فکر می‌کند، به‌ویژه آن‌که ابزار در انقلاب اطلاعاتی، به صورتی تقریبی بر شیوه‌های اندیشیدن انطباق دارد یعنی به عبارت دیگر دیگر نه اندام های حرکتی انسان همچون انقلاب صنعتی، بلکه اندام اساسی وجود انسانی یعنی مغز را امتداد و بسط داده است، اما در جهت ها و به صورت هایی که انسان لزوما نمی تواند ادعا کند که بر آنها کنترل دارد و یا حتی می تواند پیش بینی کند که چه سرانجامی را برایش رقم زده اند یا خواهند زد.  ازاین‌رو ابزاری‌شدن زندگی و اندیشه‌ی انسان‌ها، در واقع به معنی کاهش قابلیت اندیشیدن به‌خصوص در درک و مدیریت جهانی است که دیگر نه فکر، بلکه ابزار بر آن حاکمیت دارد. اما این «تقلیل» لزوما به مثابه یک تقلیل درک و درونی نمی شود و بیشتر و پیشتر از آن شکل یک افزایش قابلیت ها را دارد  و در حقیقت نیز ، در  بسیاری از جهات  نیز یک گسترش قابلیت است، به صورت خام میزان اطلاعاتی که انسان می تواند به کمک ابزار اطلاعاتی گرد آوری و پردازش  کند بی نهایت بیشتر از دوره صنعت  است، اما این امر به صورتی متناقض تقلیل دهنده نیز هست، زیرا میزان  احتمالاتی که برای دستکاری شدن اندیشه او، دریافت اطلاعات  نادرست، هدایت و کنترل شدن از خلال فرایند «دانستن» و نه «ندانستن» برای ایجاد می شود نیز به همان اندازه افزایش می یابند. اگر خواسته باشم مثالی بزنم مثل آن است که انسانی که در جنگلی با میوه های اندکی باید دائم در جستجو بود تا خودش را سیر کند، امروز در جنگلی است پر از میوه هایی که  یا ممکن است آنقدر از آنها بخورد که به  سلامتی اش ضربه بزنند و از پای در بیاورندش و یا بسیاری از آنها مسموم باشند واو را به تدریج  یا به یکباره  نابود کنند و یا از انسانیت بیاندازند.  اگر در گذشته صرفا «دانستن» ساختارمند بود امروز بیشتر «ندانستن» یا «دانستن هدایت شده» ساختارمند هستند. 

دو مفهوم «قدرت» و «پول»، مفاهیمی ابزاری هستند که جهان امروز را در اختیار خود گرفته‌اند و انسان‌ها بیش از آن‌که آن‌ها را در کنترل داشته باشند، قربانی آن‌ها هستند. بنابراین من معتقدم که این ابزارمندشدن، انسان را درون دامی می‌اندازد که خود برای خود به‌ صورت ناخودآگاه پهن کرده است. انسان ها، تصور می کنند پول  را به یک ابزار تبدیل کرده اند در حالی که پول به صورتی متناقض از آنها ابزاری ساخته است. با این تفاوت که انسان براساس اندیشه ای ولو انحراف یافته و خود دستکاری کننده  به دنبال پول و قدرت است، در حالی که پول و قدرت  فرایندهایی هستند انتزاعی که به صورت خودانگیخته و خود کار،  خود را بازتولید می کنند و انسان را  درون خود  به ابزاری بی اختیار تبدیل می کنند که بدون توانایی به اندیشیدن  صرفا در خدمت این فرایندهایی  غیر قابل کنترل در می آید.    

اما آن‌چه از این امر نیز حادتر است این‌که، بسیاری از نخبگان تصور می‌کنند که می‌توان مشکل ابزاری‌شدن جهان را با ابزارهایی جدید حل کرد. بدین ترتیب برای تمام مسائلی که فرضاً شبکه‌ای‌شدن و رایانه‌ای‌شدن جهان، آن‌ها را به وجود آورده، در خود منطق شبکه به دنبال راه‌حل آن‌ها هستند. روشنفکران نخبگان اغلب در  موقعیتی به فکر  ارائه راه حل و  گره گشایی از مسائل هستند که خود اصل مساله و مشکل و گرهی هستند که در کار است. آنها اغلب در حالی می خواهند همه چیز را به عقلانیت تقلیل بدهند که نمی توانند مشکلات  ساده زندگی  خود را در  نظام های حرکتی، عصبی و ماهیچه ای، در عرصه های زبان شناختی، خویشاوندی ،  یا سایر امور زیستی برای خود حل کنند. و رادیکالیسم یا جامع گرایی آنها اغلب  راه حل هایی هستند نه برای دیگران بلکه برای یافتن روزنه ای  برای گریز ناخود آگاه از  روزمرگی  غیر قابل تحملی که در آن اسیرند.

البته این‌که برای به کرسی نشاندن راه‌حل‌ها باید به سراغ خود نظام‌های فناورانه رفت، جای شک و تردید ندارد. همان‌طور که نباید تردید کرد، بدون شناخت نسبتاً کامل منطق و سازوکارهای نوآوری‌های فناورانه و چگونگی تحول آن‌ها نمی‌توان آسیب‌های آن‌ها را ارزیابی کرد و به راه‌حل‌هایی برای اجتناب یا جبران آن‌ها رسید.

اما پاسخ این‌که «چه بدیل‌هایی می‌توان در زمینه‌ی‌ اندیشه برای برحذر ماندن از این آسیب‌ها و یا مداوای آن‌ها یافت؟» را در «استفاده‌ی دوباره و نوآوری جدیدتری در همان ‌نظام‌های نوآورانه» دانستن، یک چرخه‌ی باطل است که دقیقاً می‌توان نام این چرخه‌ی باطل را «تفکر ابزاری» و یا «مهندسی‌شدن اندیشه» نهاد. این فرایند بسیار خطرناک درواقع تخریب اندیشه در فرایند ابزاری‌شدن آن است. زیرا جهان، خود به صورتی خواسته یا ناخواسته برای ما، در حال این تخریب هست و بنابراین نیاز به کمک ما برای این کار ندارد.

«مهندسی ‌اندیشیدن» درواقع هیچ تأثیری ندارد؛ جز آن‌که ما را دچار نوعی توهم اشراف داشتن و قابلیت مدیریت بر قضایا کند. مثال غلبه‌ی اندیشه‌ی پوزیتیویستی بر علوم اجتماعی در طول بیش از سه دهه که سرانجام با شکست کامل روبه‌رو شد، در این مورد گویا است. زمانی تصور می‌شد به محض آن‌که اعداد و ارقام، درصدها، جدول‌ها، نمودارها و غیره به میان بیایند، مشکلات ما حل می‌شوند و مسائل کنار خواهند رفت.

در حالی که تجربه‌ی جامعه‌شناسی نشان داد که نه تنها چنین نیست، بلکه این توهم در حال نابودکردن اندیشه‌ی اجتماعی است. به همین دلیل نیز از دهه‌ی 1990 از آن فاصله گرفته شد و هرچه بیش‌تر تفکر وبری در اندیشه‌ی اجتماعی حاکم گردید.

لذا مسئله، درک پدیده‌ها و یافتن راه‌حل‌هایی اندیشمندانه است و نه ردیف کردن اعداد و ارقام یا ریاضیه‌کردن‌هایی که در نهایت جز ایجاد انتزاع‌های بی‌معنا و توهم‌زا کاری را به پیش نمی‌برند. به‌عبارت دیگر واقعیت‌های اجتماعی در خود نظام‌های اجتماعی هستند و نه در انتزاع‌های ریاضی بیرون کشیده شده از آن‌ها.

از این رو، تفکر ابزاری یکی از خطرناک‌ترین اشکال و رویه‌هایی بوده است که انسان مدرن به آن دست زده و او را تا مرز نابودی خود و دیگر گونه‌ها پیش برده است.

نمونه اولیه و مختصرتری از این یادداشت در مجله سوره اندیشه اسفند 1393 منتشر شده است. 



دور باطل «مهندسی فرهنگی برمبنای ابزار و فناوری»